فرهنگی

نقش زبان‌ها بر یکدیگر

مقاومت یا موافقت؟

موضوع تعامل زبان ها با یکدیگر و تأثیر هر یک بر دیگری، مبحثی است که با تمام حساسیتهای فرهنگی و اجتماعی آن، نمیتوان از کنارش و بی‌توجه، عبور کرد، موضوعی که چه در زمینه ساختار بیانی و چه در پهنه عمق دهی به مفاهیم، چنانچه به دور از حساسیتهای خاص ناسیونالیسمی واکاوی شود، مانند ورود یک نژاد متمایز به یک باغ گیاهان متنوع است، باغی که باید همزیستی و چگونگی این همزیستی، با لحاظ بند غیر قابل چشمپوشی لزوم حفاظت و حراست زیست آزاد و پایدار گونه‌های بومی، در آن پذیرفتنی باشد، چنین باغی نه تنها از تکثر و تنوع گونه نخواهد افتاد، که بر تنوع گونه و تجارب همزیستی در آن افزوده میشود.

با بیشتر، بهتر میتوانیم!
لغات بیشتر یعنی توانایی فرهنگی گسترده‌تر
زبان ابزار برقراری ارتباط از طریق واژه‌ها و قواعد بازی این واژگان با یکدیگر است و بدین شکل اندیشه‌ها با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند، زبان به دوشکل نوشتار و گفتار پیوسته بر اساس بروز عوامل متعدد اجتماعی و فرهنگی در حال تغییر است، تغییر در شکل و حتی ماهیت، و این تغییر از طریق فرسایش لغات بی‌مصرف و یا کمتر مصرف شده و همچنین ظهور لغاتی جدید که به واسطه ارتباط و برخورد دو یا چند زبان بروز میکنند، ایجاد میشود. همچنین در طی تحولات اجتماعی و فرهنگی، ترکیب لغات موجود به صورتی متکسر، یا مشدد و حتی با اشکال حذف و اضافه نیز سبب تولد و اختراع واژگان تازه میشوند.
گاهی این لغات تازه متولد شده از سوی متن جامعه پس زده می‌شوند و مورد استفاده قرار نمیگیرند، سبب این بی اعتنایی میتواند آوای آن لغات، شکل تلفظ، مشابهتش به یک مفهوم نامأنوس و حتی ابداعش توسط سیستمی باشد که جامعه در مقابلش نیروی بازدارنده داشته و تولیداتش را مورد بی‌اعتنایی قرار داده است. بنابراین در همه اوقات اختراع یک واژه با مقبولیت روبرو نخواهد شد، و این موضوع بیانگر عمق و ریشه پر اهمیت زیان و واژگان است در بین جوامع بشری.
لغات همچنان میتوانند محبوب یک ملت شوند، صرفا به دلیل احساس تشخص، به این شکل که بهره گیری از یک لغت در طی گفتار و یا نوشتار، این احساس را به مخاطب برساند و یا تلقی گردد که این احساس را میرساند که فرد سخنگو و یا نویسنده، از چیزی فرای آنچه جاری است باخبر است و دانشی فرای دانش عامه را داراست، این شکل از تصور، که او توانایی خاص و کمتر دیده شده‌ای بر عوام و یا حتی بخشی از خواص دارد. گرچه این مورد خاص هم به ورود واژگانی جدید به بستر و بانک لغات یک جامعه منجر میشود، اما الزاما مفید نیست، چه میتواند سبب محجور شدن واژه‌ای مشابه و اتفاقا وزین و پر محتوا شود که در میانه فرهنگ و ادبیات آن جامعه وجود داشته و سالها مورد استفاده صحیح واقع شده و نیازی به جایگزینی آن نبوده و نیست. این نوع فرسایش، زبان و فرهنگ یک جامعه را دچار ضایعات غیر قابل جبران مینماید، ضایعاتی که اثر غیر قابل کتمان آن ممکن است دهها سال بعد رخ نموده و هرگز برگشت پذیر نباشد.

 

واژگان

 

اما ترس از تقابل، ترس از آسیب، اگرچه میتواند لایه دفاعی بازدارنده باشد، به همان نسبت میتواند دلیل تحجر و عقب افتادگی در هر امری شود، ترسی که هرچند از سر دلیلی موجه شکل گرفته، اما جامعه بجای واکاوی آن و درمانش، و بجای پر کردن درست و دقیق روزنه‌ها و چالشهای بوجود آورنده آن، اصل موضوع را به حیطه‌ای غیر قابل ورود بدل نماید، به خط سرخی که کم‌کم بدل به نوعی تعصب جمعی شده، و در ادامه درهای تحول را به روی امور متعدد در آن جامعه برای ابد بسته نگاه میدارد و باعث نوع مهیبی از عقب‌ماندگی ساختاری میگردد. چنین جامعه‌ای بخواهد یا نخواهد، محکوم است به واماندن از جامعه یکپارچه جهانی و سرانجام، اضمحلال کامل! مثالهای بسیاری در این زمینه وجود دارد و از آن جمله حتی میتوان به اقوامی بسیار پیشرفته اشاره کرد که به دلیل انسداد محورهای تحول و توسعه نوین، امروز هیچ نشانه‌ای از حیات آنها وجود ندارد.

 

پر واضح است که در اکوسیستم بسته کره زمین، و چهارچوبهای یکسان بیولوژیک زیست انسانی، رسیدن به اکثر چالشهای اجتماعی برای تمامی اقوام، امری است محتوم، ممکن است زمان آن به تعویق افتد، اما از راه رسیدنش هرگز منتفی نیست، و اگر کمی منصفانه بنگریم، درباره علوم و تکنولوژی هم چنین است. حال و با اشراف به این موضوع مهم، تصور کنید جامعه پذیرایی را که از برگرفتن مفاهیم جدید در ساختار اجتماعی(البته با نظر منصافه و دلسوزانه و علمی و آینده نگرانه صاحبان علم و آگاهی فرهنگی) استقبال میکند، و در کنارش جامعه‌ای که با پافشاری بر اصل و اساس ساختار فرهنگی خویش، یا درهای ورود چنین مفاهیمی را کاملا مسدود کرده و یا اصرار بر بومی‌سازی شکلی مفاهیم دارد، پر واضح است که نمونه نخست، یعنی جامعه باز و پذیرا، به سرعت در امور مترقی و نوآورانه میتواند با همتایان خود در جهان ارتباطی درست و دقیق و بدون اتلاف وقت برقرار نماید و به سادگی در صف جوامع در حال توسعه جای گیرد، حتی اگر خود صاحب علم نباشد، و دو نمونه دیگر، یکی تا ابد از ساختار توسعه جهانی جا خواهد ماند و دیگری تا به خود آید و در پی تطبیق مفاهیم تولیدی شکلی خود با مفاهیم توسعه برآید، سالها اتلاف وقت آنرا بدل به یک مصرف کنند بسیار ابتدایی و غیر حرفه‌ای مینماید که حتی نمیتواند بطور کامل و دقیق و مفید، از ابزارهای تولید شده در پهنه جهانی بهره گیرد.
راهی نسیت، در این دهکده جهانی و در چهارچوب زندگی بشری و با این سرعت توسعه عجیب و این همه چالش زیست محیطی و بیولوژیک، ابدا عقلانی نیست که با در پیش گرفتن مشی تعصب، درهای پذیرش آگاهانه و توسعه پایدار را بر روی جامعه خوب ببندیم، چه در این صورت روزی خواهد رسید که با هیولای اجتماعی غریبی روبرو میشویم که دوری و غریبی آن با جامعه جهانی سبب‌ساز ایجاد مسایلی غریبتر شده که نه تا بحال کسی با آن روبرو شده، نه راهکاری برایش هست و نه کسی حوصله پرداختن به آن را دارد، بدیهی است که چنین جامعه‌ای هرچند به ظاهر زنده، و با هی قلیان و فریادی، راهی بجز میرایی در پیش نخواهد داشت.
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

‫3 دیدگاه ها

  1. کاشکی بشکافین این مطلبو. شاید خیلی از مشکلات قومی حتی حل بشه با درک لزوم این اثرات

  2. چقدر خوب میشد اگر به همین مطلب با دقت بیشتر و دور از حب و بغضهای ناسیونالیستی(که بد هم نیستند گاهی) نگاه میکردیم. مرسی که مینویسین

پاسخ دادن به امیرعلی احمدی لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا